پرسش :

حضرت زینب (علیها السلام) چگونه کوفیان را متوجه اعمال زشتشان کرد؟


پاسخ :
براستى، در تاریخ بشر کدام زنى را مى توان یافت که شش یا هفت برادر او را کشته باشند، پسرى از وى به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادر زادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادر زادگانش اسیر کرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیرى و گرفتارى از حق خود و شهیدان خود دفاع کند، آنهم در شهرى که مرکز حکومت و خلافت پدرش بوده و در دارالحکومه اى که پدرش در حدود چهار سال از دوران خلافت خود را همانجا ساکن بوده است، و با این وضع و با این همه موجبات ناراحتى و افسردگى، نه تنها از آنچه بر سر وى آمده است گله مند نباشد، بلکه با کمال صراحت بگوید که ما چیزى بر خلاف میل و رغبت خویش ندیده ایم، اگر مردان ما به شهادت رسیده اند براى همین کار آمده بودند و اگر جز این باشد جاى نگرانى و اضطراب خاطر است، اکنون که آنان وظیفه خدایى خویش را به خوبى انجام داده اند و افتخار شهادت را به دست آورده اند، جز اینکه خدا را بر این توفیق شکر و سپاس گوییم چه کارى از ما شایسته است؟(1)

اینجا کوفه است، کوفه با دمشق خیلى فرق دارد، کوفه شهرى است که تا بیست سال پیش مرکز حکومت على(علیه السلام) بود. اینجا مرکز شیعیان بود. مردم اینجا - که بخشى از عراقیانند - طالب حکومت عدل اسلامى و خواهان آزادى از چنگ ستمگران و هواخواه اهل بیتند، اما حاضر نیستند بهاى(دستیابى به) چنین نعمتى را بپردازند! اینان، هم زندگى مادى و ثروت و ریاست مى خواهند و هم آزادى از یوغ ستمگران، اما اگر فشارى بر آنان وارد شود، یا منافعشان را در خطر ببینند، دست از همه آرمان هاى خود مى کشند! اینان شخصیتى دو گونه دارند، گرفتار نوعى تضاد درونى هستند، از یک سو پسر پیغمبر را با شور و حرارت دعوت مى کنند و از سوى دیگر چون فشار بر آنان وارد مى شود نه تنها وعده خود را فراموش مى کنند، بلکه کمر به قتل او مى بندند، پس باید اینان را بیدار کرد، باید متوجه خطاهایشان ساخت، باید گفت که با قتل حسین بن على(علیه السلام) چه جنایت بزرگى مرتکب شده اند.

این وظیفه بیدار سازى، از میان زنان بیشتر به عهده زینب(سلام الله علیها) است، زیرا زنانى که در کوفه سن آنان از سى سال تجاوز مى کرد، زینب را بیست سال پیش در دوران حکومت على(علیه السلام) در این شهر دیده بودند و حرمت او را در دیده على و حشمت وى را در چشم پدران و شوهران خویش مشاهده کرده بودند، زینب براى آنان چهره اى آشنا بود، اینک دیدن صحنه رقتبار اسیرى زینب در خیل اسیران، خاطرات گذشته را زنده مى کرد. زینب از این فرصت استفاده نمود، شروع کرد به صحبت کردن، مردم صداى آشنایى شنیدند، گویى على(علیه السلام) صحبت مى کرد، حنجره، حنجره على(علیه السلام) و صدا، صداى على بود. راستى این على است که حرف مى زند یا دختر على است؟ آرى او زینب کبرى بود که سخن مى گفت.

احمد بن ابى طاهر معروف به«ابن طیفور»(204 - 280) در کتاب«بلاغات النسأ» که مجموعه اى از سخنان بلیغ بانوان عرب و اسلام ویکى از قدیمى ترین منابع است، مى نویسد:
«خدیم اسدى»(2) مى گوید: در سال شصت و یک که سال قتل حسین - علیه السلام - وارد کوفه شدم. دیدم زنان کوفه گریبان چاک زده گریه مى کنند، و على بن الحسین(علیه السلام) را دیدم که بیمارى او را ضعیف و ناتوان ساخت بود. على بن الحسین سر بلند کرد و گفت: اى اهل کوفه بر(مظلومیت و مصیبت) ما گریه مى کنید؟! پس چه کسى جز شما ما را کشت؟!

در این هنگام «ام کلثوم(سلام الله علیها)»(3) با دست به مردم اشاره کرد که خاموش باشید! با اشاره او نفس ها در سینه ها حبس شد، صداى زنگ شترها خاموش گشت.

آنگاه شروع به سخن کرد، من زنى با حجب و حیا را فصیح تر از او ندیده ام، گویى از زبان على(علیه السلام) سخن مى گفت، سخنان زینب چنین بود:
«مردم کوفه! مردم مکار خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهى مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما آن زن را مى مانید که چون آنچه داشت مى رشت، به یکبار رشته هاى خود را پاره مى کرد، نه پیمان شما را ارجى است و نه سوگند شما را اعتبارى! جز لاف، جز خودستایى، جز در عیان مانند کنیزکان تملق گفتن و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما گیاه سبز و تر و تازه اى را مى مانید که بر توده سرگینى رسته باشد و مانند گنجى هستید که گورى را بدان اندوده باشند. چه بد توشه اى براى آن جهان آماده کردید: خشم خدا و عذاب دوزخ! گریه مى کنید؟ آرى به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید! بیش بگریید و کم بخندید!

با چنین ننگى که براى خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگى که با هیچ آب شسته نخواهد شد. چه ننگى بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردى که چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و براى آینده هیچ چیز به دست نیاورید! از این پس باید با خوارى و سرشکستگى زندگى کنید؛ چه، شما خشم خدا را براى خود خریدید! کارى کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوه ها درهم بریزد.

مى دانید چه خونى را ریختید؟ مى دانید این زنان و دختران که بى پرده در کوچه و بازار آورده اید، چه کسانى هستند؟! مى دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه اى؟!، کارى که زشتى آن سراسر جهان را پر کرده است.

تعجب مى کنید که آسمان قطره هاى خون بر زمین مى چکد؟، اما بدانید که خوارى عذاب رستاخیز سخت تر خواهد بود. اگر خدا، هم اکنون شما را به گناهى که کردید نمى گیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فورى نمى دهد، اما خون مظلومان را هم بى کیفر نمى گذارد، خدا حساب همه چیز را دارد».

این سخنان که با چنین عبارات شیوا از دلى سوخته بر مى آمد، و از دریایى مواج از ایمان به خدا نیرو مى گرفت، همه را دگر گون کرد. شنوندگان انگشت ندامت به دندان گزیده دریغ مى خوردند. در چنان صحنه غم انگیز و عبرت آمیز مردى از بنى جعفى که ریشش از گریه تر شده بود، شعرى بدین مضمون خواند:
پسران این خاندان بهترین پسرانند و هرگز بر دامن فرزندان این خانواده لکه ننگ یا مذلت ننشسته است.(4)

پی‌نوشت‌ها:
(1). دکتر آیتى بیرجندى، محمد ابراهیم، بررسى تاریخ عاشورا، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدوق، 1347 ه.ش، ص 203.
(2). در کتاب «لهوف» رواى خطبه، «بشیر بن خزیم اسدى» ذکر شده است و در نسخه«بلاغات النسأ»، هم به صورت خدیم و هم به صورت خدام، نقل شده است.
(3). معمولاً هر جا ام کلثوم، به صورت مطلق یاد شود، مقصود زینب کبرى(علیها السلام) دختر بزرگ على(علیه السلام) است.
(4). بلاغات النساء، قم، مکتبه بصیرتى، ص 24، دکتر شهیدى، سید جعفر، قیام حسین(علیه السلام) تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359 ه.ش، ص 182.

منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ش، چاپ بیست و سوم، ص 197.